در بلاگهای قبل به ویژگیهای محیط کسبوکار کنونی اشاره کردیم. پویایی و غیرقابل پیشبینی بودن رخدادهایی که شرکتها، رقبا و به طور کلی فضای کسبوکار را تحت تاثیر قرار میدهد، اهمیت نظریه بازی (Game Theory) را بیش از پیش نموده است. درست مانند یک بازی شطرنج، اینکه رقیب شما چه حرکتی انجام داده است و کدام استراتژی را دنبال میکند، اقدامات و استراتژی شما تحت تاثیر قرار میگیرد.
در این بلاگ قصد داریم مفهوم کلی نظریه بازی و نقش آن در تدوین استراتژی کسبوکار، معیارهای ارزیابی و عکس العمل در برابر حرکات رقیب را بررسی کنیم.
نظریه بازی، بخشی از علم ریاضیات است که با طراحی سناریوهای مختلف و در نظر گرفتن تمام حالتهایی که در روابط طبیعی اتفاق میافتد، نتایج حاصل از هر تصمیم را پیشبینی میکند. با کمک نظریه بازی، شرایط رقابتی و جهتگیری سازمان در برابر اقدامات رقبا، مدلسازی میشود. طیف به کارگیری این ابزار، محیط تجاری و کسبوکار، جنگهای مهلک، مزایدههای مالی و پدیدههای طبیعی را در بر میگیرد.
در محیط رقابتی امروزی که تصمیمات استراتژیک و اقدامات تهاجمی یا تدافعی در برابر رقبا به صورت مستمر، شرایط بازی را تغییر میدهد، بازیگران میبایستی موارد زیر را مدنظر داشته باشند:
روابط بین بنگاهها تنها محدود به رقابت شدید نمیشود. گاه شرکتها برای رسیدن به شرایط برد-برد، استراتژی همکاری را مدنظر قرار میدهند. مشارکت پپسی و کوکاکولا در پروژههای زیست محیطی و طرحهای بهداشتی، در کنار رقابت شدید، نمونهای از همکاریهای استراتژیک است. به طور کلی مرز مشخصی میان رقابت و همکاری در شرایط فعلی کسبوکار وجود ندارد. در بسیاری از موقعیتهای کسبوکار، شرکتها از همکاری بیشتر سود میبرند تا رقابت.
در این شرایط بنگاه در برابر اقدامات رقبا، به آنها هزینه تحمیل میکند. کاهش قیمتهای تهاجمی رهبران کسبوکارها در زمان ورود محصولات رقبای جدید و تازهوارد، نمونهای از اقدامات بازدارنده است. در این شرایط، آگاهی از نقاط قوت و ضعف خود، برای هر سازمان بسیار حائز اهمیت است. چرا که در شرایط رقابت جدی، اتخاذ برخی تصمیمات، بیشتر از رقبا، به خود شرکت آسیب خواهد رساند.
اینکه سازمانها به رقابت تهاجمی تعهد داشته باشند و بازی را تا رسیدن به هدف استراتژیک خود دنبال نمایند، اهمیت زیادی دارد. برای مثال پس از آنکه ایرباس تصمیم گرفت هواپیمای A380 را بسازد، تعهد به پروژه حائز اهمیت بود چرا که هرگونه تعلل و اقدام برای توقف، هزینه بسیار سنگینی را به شرکت تحمیل میکرد. تعهد داشتن به بازی کسبوکار، به رقبای شما این پیام را انتقال میدهد که شما برای ادامه مسیر کسبوکار مصمم هستید و آنها در بحثهای رقابتی و سهم بازار، باید شما را جدی بگیرند.
تکنیکهای خلاقانه و استراتژیک میتواند موقعیت شرکت را نسبت به رقبا مستحکمتر نماید. گاه اتحادهای استراتژیک یا ایجاد رقیب جدید میتواند فرصتهای جدیدی را در اختیار سازمان قرار دهد و با تغییر شرایط بازی، فرصتهای جدید و سودآوری بیشتری برای سازمان فراهم نماید.
نکتهای که میبایست به آن توجه کنید این است که در بحث نظریه بازی، نیمی از ساختار بازی به رقیب وابسته است. به همین علت، ضروری است که همواره رقبای خود را در نظر داشته باشید و حرکات و اقدامات خود را با توجه به واکنشهای رقیب، تنظیم نمایید. اهمیت نظریه بازی در شرایطی که رقبا شباهت زیادی به یکدیگر دارند و هر یک قادر به اتخاذ طیف مشابهی از تصمیمات استراتژیک است، بیش از پیش مشخص میشود. دامنه این تصمیمات، هزینه تبلیغات، معرفی محصول جدید، سهم بازار، ظرفیت تولید و … را در بر میگیرد.
شرکتهای امروزی به عنوان بازیگران صنعت و کسبوکار، همواره با چالشهای غیر قابل پیشبینی مواجه هستند. ابزار نظریه بازی شرایطی را برای کسبوکارها فراهم میکند که با کمک آن، برای رسیدن به اهداف استراتژیک، جهتگیری خود را نسبت به رقبا انجام دهد. شرکت تبلیغاتی مات، با ارائه کلیه خدمات تبلیغاتی استراتژیک، کسبوکار شما را قادر میسازد تا از طریق تدوین استراتژی خلاقانه تبلیغاتی، از رقبای خود پیشی بگیرد.
منبع: شرکت تبلیغاتی مات
کارت امتیازی متوازن (Balanced Score Card) به عنوان روشی برای سنجش عملکرد سازمان، اولینبار توسط رابرت کاپلان و دیوید نورتون مطرح شد. از آنجایی که در تدوین استراتژی، اهداف بلندمدت مدنظر قرار میگیرد، سازمانها باید عملکرد خود را به طور مستمر در کوتاه مدت، بررسی و پایش کنند تا اطمینان حاصل نمایند که در مسیر اهداف بلندمدت و کلان، به درستی پیش رفتهاند.
کارت امتیازی متوازن چارچوبی را فراهم میکند که از طریق آن اهداف کوتاهمدت مالی و اهداف بلندمدت استراتژیک با یکدیگر در توازن قرار میگیرند و این امر منجر به تسریع ارزیابی عملکرد واحدها و بخشهای تجاری مستقل در سازمان میشود. در این روش، اهداف کلی سازمان به اهداف کوچکتر و زماندار تفکیک میشوند. بدین صورت، تمامی افراد شرکت و دپارتمانهای مختلف به درستی متوجه میشوند که چه وظایفی را در چه مدت زمانی باید انجام دهند تا هدف نهایی سازمان، محقق شود.
کارت امتیازی متوازن یک تصویر جامع از وضعیت کنونی شرکت و مسیر طی شده ترسیم میکند. این ابزار از چهار جنبه مختلف، عملکرد سازمان را مشخص مینماید. از طریق پاسخ به پرسشهای زیر میتوانیم به یک دید کلی از کسبوکار خود دست یابیم.
جمعبندی پاسخهایی که به چهار پرسش فوق داده میشود، چارچوبی را برای مدیران فراهم میکند که از طریق آن نحوه عملکرد عملیاتی را با اهداف بلندمدت سازمان میسنجند. برای آنکه کارت امتیازی متوازن، کارایی بیشتری داشته باشد، چهار معیار مشخص شده میبایست به طور مستمر با استراتژی کلان، اهداف کوتاه و بلند مدت، ماموریت و چشم انداز سازمان سنجیده و هماهنگ شوند. به این ترتیب میتوان از انطباق تاکتیکهای اجرایی و اهداف استراتژیک اطمینان حاصل نمود.
با وجود اینکه کارت امتیازی متوازن تصویر جامعی از عملکرد شرکت فراهم میکند و منجر به انسجام فعالیتهای بخشها و دپارتمانهای مختلف میشود، به کار گیری آن و ایجاد توازن میان چهار جنبه مالی، مشتری، فرایندهای داخلی و نوآوری در عمل چندان ساده نیست. در رویکرد سنتی، عمده تمرکز سازمانها در کوتاه مدت بر سودآوری است. همانطور که در بلاگهای قبلی اشاره کردیم، دنبالکردن غیر مستقیم سود، تضمین بیشتری از موقعیت و سودآوری برای شرکتها فراهم میکند. بسیاری از شرکتهای موفق که با شکست روبهرو شدند، یکی از علل اصلی افت کسبوکار خود را تمرکز صرف بر سود کوتاه مدت و عدم تطابق اهداف عملیاتی و استراتژیک، بیان کردهاند.
کارت امتیازی متوازن، یک سیستم برنامهریزی استراتژیک و مدیریت عملکرد ایجاد میکند که از این طریق میتوان از تطابق مسیر طی شده با نقشه راه کسبوکار اطمینان حاصل کرد. به این ترتیب یک زبان مشترک برای تعریف معیارها و شاخصهای ارزیابی تعریف میشود. بدین ترتیب ارتباطات درون سازمانی و سنجش عملکرد کسبوکار، تسهیل میشود. شرکت تبلیغات مات با ارائه طیف وسیعی ازخدمات تبلیغاتی، کسبوکار شما را در تدوین و اجرای استراتژیهای خلاقانه تبلیغاتی و کسب مزیت رقابتی در شرایط پویای کسبوکار کنونی یاری میکند.
منبع: شرکت تبلیغاتی مات
در دنیایی که پیشرفت تکنولوژی روزانه و محسوس است، نمیتوان مثل گذشت به تبلیغات سنتی بسنده کرد. خوشبختانه وجود رسانههای اجتماعی مثل اینستاگرام، فیسبوک، توییتر، کار را برای کسبوکارها راحتتر کرده است. بهتر است به خاطر داشته باشید که بازاریابی تنها در تکنیکهای فروش خلاصه نمیشود بلکه نیاز است تا به عناوین مختلف مشتری را هیجان زده کنید تا بقیه پروسه هدایت او به قیف فروش را راحتتر طی کنید.
پایه و اساس تبلیغات بصری یا Visual Advertising المانهای بصری است که بیشتر در تبلیغات آنلاین و خصوصا در طراحی وبسایتها برای افزایش آگاهی نسبت به برندها مورد استفاده قرار میگیرد. کسبوکارهای فعال در حوزه بازاریابی و دیجیتال مارکتینگ به اهمیت جلوههای بصری واقفاند و تبلیغات بصری و بازاریابی بصری یا Visual Marketing دقیقا همان روشهایی هستند که به کمک آنها میتوان به نتیجه مورد نظر دست پیدا کرد؛ چرا که جلوههای بصری به نسبت محتوا، در زمان کمتری امکان انتقال پیام به مشتری را دارند. دلیل همهگیر شدن اینستاگرام هم به همین دلیل است؛ چرا که برای تولید و ارائه محتوای میتوان از المانهای بصری بیشتری به نسبت فیسبوک استفاده کرد.
رنگ، تصویر، فونت، ترکیببندی، تکرار و شخصیتبخشی از المانها و عناصر کاربردی در تبلیغات بصری هستند که در کنار هم تاثیرگذاری این نوع تبلیغات را بیشتر میکنند فقط باید در استفاده از هر کدام از این المانها حساسیت به خرج بدهید چرا که استفاده اشتباه از هر کدام و انتخاب اشتباه جایگاه تبلیغات میتواند کسبوکار شما را به چالش بکشاند. این نکته را نیز مد نظر داشته باشید که شخصیت انسانی بخشیدن به تبلیغات کمک میکند تا با مخاطبان هدف خود ارتباط بهتری برقرار کنید.
تمام تلاش در تبلیغات بصری، علاوهبر فروش، آگاهی دادن نسبت به برند و انتقال اطلاعات، ایجاد تجربه خوشایند و تحت تاثیر قرار دادن مشتری است. تمامی این اتفاقات بستگی به ما دارد تا Lead ها را به مشتریان وفادار ما تبدیل کند.
بسیاری از تصمیمات مشتریان برای خرید و اقدام به آن تحت تاثیر احساسات آنها قرار دارد در نتیجه استفاده از تبلیغات بصری کمک میکند تا بیشتر روی احساسات و ادراک مشتریان اثر بگذاریم و آنها را به خرید محصول یا خدمتی که به آن نیاز ندارند، ترغیب کنیم. یکی از مشخصههای کسبوکارهای موفق، توانایی در ترغیب و تشویق مخاطبان است؛ نه تنها فروش محصولات. در ادامه تعدادی از عوامل موفقیت کسبوکارها در Visual Advertising یا تبلیغات بصری را با هم بررسی میکنیم.
یکی از گزارههای مهم در موفقیت کمپینهای تبلیغاتی بصری، رنگ است. انتخاب درست رنگها، اثرگذاری بالایی در تصمیمگیری مشتری دارد. آشنایی با طیف رنگها و همچنین مباحث روانشناسی در مارکتینگ که در بلاگهای قبل به آن پرداختهایم، به شدت روی نتیجه دلخواهتان اثرگذار است. باید در نظر داشته باشید که یک الگوی خاص برای استفاده از رنگها برای مخاطبان وجود ندارد و کاملا بستگی به ماهیت کسبوکار، نوع محصول و خدمت و حتی شاخصههای دموگرافیکی مخاطبان هدف دارد. هر رنگ با توجه به شاخصهها، احساسات متفاوتی را در مخاطب برمیانگیزد.
تکنیک سخت اما تاثیرگذار بعدی، اثر نگاه مستقیم در تبلیغات بصری است. همانطور که میدانید، در ارتباطات بین فردی هم برقراری ارتباط چشمی به شدت در روند گفتگو میان افراد اثرگذار است. نگاه مستقیم در تبلیغات بصری نیز، القا کننده پیام تبلیغات و برند شما است. به کمک این تکنیک علاوهبر انتقال پیام، میتوان اعتماد را نیز در مخاطب ایجاد کرد. این تکنیک به شدت مورد توجه برندهای معتبر دنیا است که از این طریق نتایج خوبی را به دست آوردهاند. کوچکترین شک و تردید در نگاه فردی که از آن برای تبلیغات استفاده میکنیم، میتواند روی مخاطب تاثیر منفی بگذارد و پروسه اعتمادسازی را نیمهکاره بگذارد.
علاوهبر نگاه مستقیم نباید از حالات صورت، زبان بدن و نوع ژست افراد در تبلیغات غافل بود چرا که همگی این عوامل روی چگونگی انتقال پیام برند شما اثرگذارند.
نکته تاثیر گذار بعدی در موفقیت تبلیغات بصری، به تصویر کشیدن جمعهای دوستانه است. شاید بیاهمیت بهنظر برسد اما این تکنیک به شدت روی ناخودگاه مخاطب اثرگذار است و این پیام را القا میکند که گرمی و هیجان جمعهای دوستانه به دلیل استفاده از یک محصول بهخصوص است.
نقطه کانونی، نقطهای است که محطول مورد نظر را در مرکز تبلیغات قرار میدهد و تمام توجه مخاطب و بیننده را در نگاه اول و در کمترین زمان به خود جلب میکند. بیشترین تاکید نقطه کانونی روی مهمترین ویژگی محصول است تا برای بیننده درگیری بیشتری ایجاد کند. قاعده یک سوم یا Rules of Thirds نیز تکنیکی در همین راستا است؛ بر اساس این تکنیک، محصول یا عنصر مورد نظر میان تقاطع خطوط افقی و عمودی قرار میگیرد و روی به یاد سپاری محصول در ذهن مخاطب و همچنین فرآیند تصمیمگیری مشتری اثر مثبت میگذارد.
برای گرفتن نتیجه مطلوب بهتر است که مخاطب را مدام در معرض تبلیغات نگه دارید تا نام برند و همچنین محصولات و خدمات شما را به خاطر داشته باشد. البته به این نکته نیز توجه داشته باشید که تکرار بیش از حد میتواند حوصله مخاطب را سر ببرد و برای استراتژیهای تبلیغاتی شما نتایج منفی در پی داشته باشد. در نهایت اگر با ابزارها و تکنیکهای تبلیغات بصری آشنایی ندارید، میتوانید این قسمت از کار را با برونسپاری، بهآژانس دیجیتال مارکتینگ ماکان بسپارید.
حتماً تا به حال عبارت “هوش هیجانی” را شنیدهاید. هوش هیجانی یا هوش عاطفی (Emotional Intelligence) به مفهوم توانایی شناخت و درک احساسات خود و دیگران و مدیریت و هدایت این احساسات به بهترین شکل و متناسب با موقعیتهای گوناگون است. افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، بهتر میتوانند تعارضات را مدیریت کنند و ارتباطاتی اثربخش، مثبت و با همدلی بیشتر خواهند داشت.
اهمیت استفاده از هوش هیجانی در بازاریابی و مدیریت بر سازمانها پوشیده نیست. اگرچه بسیاری از مدیران در مقابل این ایده مقاومت میکنند و ترجیح میدهند صرفاً بر اساس منطق، مستندات و روندهای پیشین تصمیمگیری کنند. موفقترین و بزرگترین مدیران و کارآفرینان توانستهاند با تکیه بر هوش هیجانی خود در کنار به کارگیری علم و تجربیات، سازمان و بازار هدف را به خوبی مدیریت کرده و با نفوذ به ذهن و قلب مخاطبان و مشتریان، در صنعت خود پیشرو باشند.
کاربرد هوش هیجانی در موضوعات بازاریابی و فروش باید مانند یک بینش و تفکر به تمام بخشهای سازمان منتقل شود تا روابط انسانی، عواطف و نیازهای مخاطبان در مقایسه با سودآوری کسب و کار در اولویت قرار گیرد. استفاده از هوش هیجانی در دیجیتال مارکتینگ یا بازاریابی دیجیتال که طیف گستردهای از مخاطبان و بازار را هدف قرار میدهد، میتواند در تحقق بسیاری از اهداف بازاریابی و داشتن ایدههای خلاقانه و متمایز، موثر واقع شود. امروزه رسانههای دیجیتال نقش بسیار مهمی در ارتباط کسب و کارها با مخاطبان هدف ایفا میکنند. به همین دلیل هوش هیجانی میتواند در زمینهی تعامل و ارتباط هدفمند با مخاطبان در این رسانهها، برانگیختن احساسات مخاطب و ترغیب آنان به تفکر و انجام عملی خاص مانند خرید، به طرز شگفتانگیزی مفید واقع شود. جالب است بدانید تنها حدود یک سوم مشتریان، از سوی برند مورد علاقهی خود حس همدلی و درک شدن را دارند و عملکرد آن برند را مطابق با نیازها و سلیقهی خود میپندارند.
میتوان هوش هیجانی را از دیدگاه بازاریابی در 5 بخش زیر تعریف کرد:
زمانیکه پرسونای مخاطب را به درستی شناسایی کرده و با استفاده از هوش هیجانی، علایق و تمایلات آنان را دریافته باشید، میتوانید حدس بزنید کاربران از چه کلمات کلیدی یا عباراتی در جست و جو استفاده میکنند و چه قصدی دارند. سپس میتوانید محتوای خود را بر این اساس بهینه کرده تا مخاطب بتواند به راحتی وبسایت شما را بیابد. در نتیجه، بهینهسازی موتورهای جست و جو(SEO) موجب افزایش ترافیک وبسایت خواهد شد.
به کمک هوش هیجانی میتوانید دریابید وجود چه عواملی در لندینگ پیج یا صفحه فرود، در بهینهسازی نرخ تبدیل مخاطبان شما اثرگذار است. برای مثال، اغلب مخاطبان، تماشای ویدیوی آموزشی دربارهی یک محصول و ویژگیهای متمایز آن را به مطالعهی یک متن طولانی ترجیح میدهند. به این ترتیب، با مشاهدهی ویدیو و دریافت اطلاعات لازم، حس خوبی در مخاطب ایجاد میشود که وی را به کلیک کردن روی CTAترغیب میکند. بنابراین، باید با توجه به پرسونای مخاطب و هدف خود از طراحی لندینگ پیج، باید بهترین نوع محتوا را برای جلب توجه و رضایت آنها انتخاب کنید.
استفاده از هوش هیجانی در مراحل تولید Lead و ایجاد مشتریان راغب به استفاده از محصول یا خدمت شما بسیار موثر است. به میزانی که با مشتریان احساس همدلی داشته و احساسات و علایق آنها را محترم شمارید، بیشتر به سمت شما جذب خواهند شد.
همانگونه که اشاره شد، اهمیت دادن به نیازها، خواستهها و ایجاد ارزش برای مشتری، موجب رضایت و وفاداری مشتری خواهد شد. درنتیجه، مدیریت Lead و استفاده از هوش هیجانی میتواند این فرآیند را تسریع کرده و تیر شما را به هدف بزند.
با این وجود که هدف از بهکارگیری هوش هیجانی در بازاریابی، تعامل هدفمند، مدیریت احساسات، ایجاد ارزش و نفوذ به ذهن و قلب مشتریان است و سودآوری در اولویت بعدی قرار میگیرد، اما افزایش نرخ تبدیل و مشتریان وفادار به افزایش نرخ بازگشت سرمایه (ROI) میانجامد.
آژانس دیجیتال مارکتینگ ماکان به کسب و کار شما کمک میکند تا با استفاده از هوش هیجانی، از مزایای دیجیتال مارکتینگ در بیشترین حد ممکن بهرهمند شوید.
در بلاگهای قبل به مهمترین ویژگیهای محیط کسبوکار کنونی اشاره کردیم. پویایی محیط و رشد سریع تکنولوژی، سازمانها را در شرایطی قرار میدهد که برای باقیماندن در عرصه رقابت باید در استراتژیهای خود بازنگری کنند. هدف از طراحی استراتژی در هر سازمان، کسب مزیت رقابتی است. از طریق مزیت رقابتی، سازمان قادر خواهد بود تا با پیشی گرفتن نسبت به رقبا، به سودآوری و سهم بازار بیشتر دست یابد. در این بلاگ قصد داریم ماهیت و انواع مزیت رقابتی را که فلسفه وجودی هر سازمان است، بررسی کنیم.
مزیت رقابتی شامل مجموعه عوامل و قابلیتهایی است که از طریق آنها شرکت میتواند سودآوری بیشتری نسبت به رقبا کسب کند. در حقیقت، مزیت رقابتی، منجر به برتری شرکت در مقایسه با رقبا در نزد مشتری میشود. برای مثال اپل در طراحی و نوآوری مزیت دارد. ارائه خدمات ارزانتر در صنعت خردهفروشی توسط والمارت یک مزیت رقابتی محسوب میشود. سرعت خدمترسانی بالا و تحویل به موقع، فاصله فدکس را در صنعت خدمات پستی، از سایر فعالان این حوزه، بیشتر کرده است.
چنانچه سازمان بتواند نقاط قوت داخلی خود را با فرصتها و عوامل موفقیت بیرونی تطبیق دهد، به مزیت رقابتی دست مییابد. این شرایط منجر به سودآوری و کسب درآمد برای شرکت شده و امکان پیشی گرفتن از رقبا برای سازمان فراهم میشود. مزیت رقابتی یک پدیده ثابت و همیشگی نیست، بلکه در اثر تغییر ایجاد میشود و به دلیل شکلگیری یک جریان رقابتی، احتمال دارد با تقلید رقبا از بین برود.
مایکل پورتر سه استراتژی عمومی که سازمانها از طریق آنها میتوانند نرخ سودآوری بالاتری نسبت به رقبا کسب کنند را تعریف میکند:
نکتهای که باید به آن توجه کنید این است که تمایز صرفا به مشخصات فیزیکی یک محصول محدود نمیشود. زمینههای ایجاد تمایز در تمامی محیط کسبوکار، ابعاد مختلف ارتباط با مشتری و نحوه خدمترسانی وجود دارد.
شرکتها از طریق ایجاد مزیت رقابتی، درآمد کسب میکنند. بنابراین برای استفاده از فرصتهایی که منجر به خلق مزیت رقابتی میشوند باید محیط کسبوکاری که در آن فعالیت میکنیم را به دقت بشناسیم و از طریق نقاط قوت و توانمندیهای سازمانی به سودآوری برسیم. نکته قابل توجه در طراحی استراتژی براساس مزیت رقابتی آن است که رهبری هزینه و تمایز، عمدتا دو استراتژی ناسازگار هستند. بدین معنا که اگر بنگاهی بخواهد هر دو استراتژی را به صورت همزمان دنبال کند، علاوه بر سودآوری کم، میان مجموعه متناقضی از قراردادهای سازمانی و عملکرد ضعیف، درجا میزند.
تبلیغات، ابزار اصلی تاثیرگذاری و تقویت ادراک مشتری است. امروزه تاثیرگذاری تبلیغات سنتی در مقابل تبلیغات دهان به دهان و وایرال مارکتینگ (بازاریابی ویروسی) کمتر شده است. تبلیغات نوین، کمتر بر مشخصات محصول و بیشتر بر تجربه برند، هویت قومی، ارزشهای مشترک و گفتگوی احساسی تمرکز میکنند. شرکت تبلیغاتی مات با ارائه کلیه خدمات بازاریابی، کسبوکار شما را در ایجاد و حفظ مزیت رقابتی و سودآوری بیشتر یاری میکند.
منبع: شرکت تبلیغاتی مات